سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طمع کشاننده به هلاکت است و نارهاننده ، و ضامنى است حق ضمانت نگزارنده ، و بسا نوشنده که گلویش بگیرد و پیش از سیراب شدن بمیرد ، و ارزش چیزى که بر سر آن همچشمى کنند هر چند بیشتر بود مصیبت از دست دادنش بزرگتر بود ، و آرزوها دیده بصیرت را کور سازد و بخت سوى آن کس که در پى آن نبود تازد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :33
کل بازدید :3517
تعداد کل یاداشته ها : 11
103/9/13
12:2 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
حسن طالبی سادیانی[0]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
زمستان 93[3]

بسمه تعالی

نگاهی دوباره به حافظ

بی گمان یکی از ستارگان درخشان آسمان ادبیات ایران خواجه شمس الدین محمد شیرازی معروف به حافظ می باشد او قبل از اینکه به ادبیات و شعر روی آورد در علوم دینی و قرآن استادی توانا و بی نظیر بود.

قرآن از او عالمی فرزانه و عارفی وارسته و بزرگ ساخته بود. این عارف بزرگ قرن هشتم که فکر و روحش از آیات قرآن نشأت گرفته بود با کوله باری از تجربه تاریخی سه دوره اسلام جعلی، اموی، عباسی و مغولی سروکار داشت او وارث تاریخی بود که خلفایی به جای پیامبر تکیه زده بودند که شراب می خوردند و مردم را تعزیر می کردند او وارث اسلامی بود که دینداران و خدا پرستان حقیقی را به جرم بی دینی می کشتند او وارث اسلامی بود که آن عالم بزرگ شیخ اشراق را که به جرم بی دینی کشتند و آن عارف نامدار منصور حلاج را که بر دار کشیده بودند او که خود حافظ قرآن بود و با چهارده روایت قرآن را قرائت می کرد او که خود جهادگر مبارزه با نفس بود بر علیه دروغگویان و خودپرستان و ریا کاران به مبارزه برخواسته بود که درجای جای دیوانش به چشم می خورد.

و اعظان کین جلوه در محراب ومنبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

اما غزلیات روح بخش و شیرین این شاعر و عارف بزرگ در لوافه ای از تشبیهات و استعارات و اشارات پیچیده شده و رمز آلود می باشد و شاید این بدان علت است که خودش گفته.

گفت آن یار کزو گشت سردار بلندعیبش آن بود که اسرار هویدا میکرد

شاید خافظ نخواسته اسرار را هویدا کند و بغیر بگوید.

از این رو دست یافتن به معنای واقعی شعر حافظ کمی دشوار است و کمتر کسانی توانسته اند از این دریای معنوی در و گوهرهایی به دست بیاورند چنانکه فرمود:

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنویگوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

گمان میرفت که خواص اشعار حافظ را می دانند ولی خود حافظ فرمود:

محرم راز دل شیدایی خویش کس نمی بینم ز خاص و عام را

حافظ هم در دوره خودش و هم در دوره کنونی مخالفانی داشته و دارد که او را تا سرحد کفر رسانده اند و چون اکثر مردم معنی واقعی اشعار حافظ را نمیفهمند او را تکفیر میکنند و هرکس از ظن خود از آن برداشتی مینماید ولی اینکه بگوییم هیچکس شعر حافظ را نمی فهمد اشتباه است هستند استادانی که به خوبی از درک و تفسیر شعر حافظ بر می آیند ولی کمند، کتابی به نام جمالت آفتاب هر نظر باد که کتاب بسیار گرانقدری می باشد زیر نظر علامه طباطبایی به چاپ رسیده و حدود 10 جلد می باشد و این را هم بگویم که بنده هم اشعار حافظ را نمیفهمم و لی گاهی چند سطری به نظرم می رسد که گفتم یادداشت کنم و به استادان این رشته نشان بدهم اگر موردی نداشت به ادب دوستان و شاعران هدیه نمایم پس اگر چنین است چرا بنده کمترین، تصمیم به نوشتن این مطالب نمودم زیرا یک روز در جلسه انجمن شعری شرکت کردم یک نفر پشت تریبون قرار گرفت و گفت حافظ شراب می خورده البته همه از این سخن متعجب شدند ولی کسی جوابی به او نداد و در جلسات بعد هم صحبتی درباره این مطلب نشد و هیچکس از حافظ صحبتی یا رفع اتهامی نکرد و حافظ مظلوم ماند از این رو بنده پا را از گلیم خود درازتر کرده و به خود جرأت دادم و در حد توانم این مطلب را نوشتم اما مستی و شراب حافظ، حافظ اهل می گساری و شراب خواری نبوده او به خاطر تهذیب نفس و کشف و شهود عرفانی و تجلیات رحمانی که درک می نموده از خود بی خود میشده که حافظ و بعضی از عرفا آن را به مستی تشبیه نموده اند و آن تجلیات نور حق را به شراب و استادی که آن فیض را به آنها می داده ساقی و آن شبهای طولانی که به راز و نیاز باخداوند به سر میبردند زلف یارو جهل را به تاریکی تشبیه کرده اند حافظ برای رسیدن به مقام عرفان برعکس نظر مدعیان نماز شب می خوانده و شبها برای رسیدن به معشوق حقیقی بیدار بوده و روزها روزه میگرفته و محاسبه و مراقبه داشته و بارها در دیوانش رمز رسیدن به خدا را نماز شب معرفی نموده.

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند،

من همی کردم دعا صبح صادق می دمید و...

و بسیاری دیگر حال با داشتن این الفاظ یکی از غزلهای حافظ را مرور می کنیم، اولین غزل از دیوان او به نظر می رسد در چیدمان این غزل اشکالی به وجود آمده باشد یا کسانی که بعد از حافظ اشعار او را جمع آوری کرده اند بیت ها را جابجا نوشته باشند یا دلیل دیگری دارد که بنده نمیدانم و قتی حافظ در علم قرآن استاد میشود و به رمز و راز قرآن پی میبرد استادش برای او معرفته الله رامیگوید اومشتاق عرفان میشود استاد به اودستوراتی میدهدکه مثلا شبها نماز شب بخواند و روزها روزه بگیرد ومحاسبه ومراقبه داشته وتهذیب نفس کند حافظ مدتی این کارها را انجام می دهد ولی دیدار یارمیسرنمی شود چنانکه از این غزل برمی آید به استاد شکوه میکند

الایاایهاالساقی اَدِر کأساً و نا ولها که عشق آسان نمود اول و لی افتاد مشکل ها

به استادش خطاب می کند که ای ساقی جام می را به گردش آور و به من بده یعنی جام تجلیات حق که از خود بی خود شوم زیرا شما فرمودید عاشق خدا شدن آسان است اما مشکلات زیاد است ما مشکل داریم

به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشایدزتاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها

مشکل این است شبها را تا صبح در راز نیازیم که شاید نفخه ای یا نسیمی از او به ما برسد و نمیرسد دل ما خون شده در اینجا در حالی که به استاد شکوه می کند و مشکلاتش را میگوید ناگهان مشکلات به بیت پنجم میرود و گویی این بیت با بیت های دیگر باهم جابجا شده و دنباله مشکلات

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبک باران ساحلها

میفرماید ما مشکل داریم جهل همچون ابری تاریک وسیاه وظلمانی بر روی فکرو روح و جان ما سایه افکنده ونمیگذارد ما به دیدار یار نائل گردیم و بیم موج مارا که در این ورطه بلا همچون دریای طوفانی گرفتار آمده ایم یعنی این دنیا و از هر طرف موجهای بلا مثل دروغ، نیرنگ، حیله و تزویر، حسادت، طمع، خودپرستی، شهوت پرستی و... بر ما وارد میشود و میخواهد مارا غرق کند وگردابی چنین هایل گردابی خطرناک، گرداب معمولا در دریا به وجود می آید و همه چیز را می بلعد حافظ کره زمین را به گردابی تشبیه نموده چون کره زمین می چرخد وانسانها را در خود فرو میبرد و در دل قبر پنهان و نابود می کند کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها کجا می دانند حال مارا آنان که گناه نکردند و سبکبار و به ساحل امنیت رسیده اند گویی استاد او را به صبر دعوت نموده و حافظ هم پایداری میکند و موفق می شود و میگوید.

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دمجرس فریاد میدارد که بر بندید محملها

یعنی حالا که ما به یار رسیدیم امنیت و آسایش نداریم گویی زنگ کاروانیان فریاد میزند که بلند شوید وقت رفتن است یعنی عمر تمام شد حرکت کنید.

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گویدکه سالک بی خبر نبود ز راه و رسممنزلها

و بعد سفارش می کند به حرف استادت گوش کن به حرف امامت و پیامبرت گوش کن و هر کاری میگوید انجام بده هرچند به دلیل عقل تو درست نباشد مانند سجاده را در شراب رنگ کردن البته این مثل است مگر می شود پیامبر یا امام دستوری بفرماید که دور از عقل ما باشد. بله البته گاهی ممکن است.

پیامبر به مسلمانان فرمودند مسجد را خراب کنید مسلمانان با اکراه شدید اینکار را کردند که آیه نازل شد مسجداً ضرار و حضرت علی فرمودند اینها که بر نیزه کرده اند اینها مکر و حیله و تزویر است بزنید ولی طرفدارانش قبول نکردند و گفتند ما با قرآن نمی جنگیم و به حرف امام گوش ندادند و تا کنون مسلمانان دارند تاوان گوش ندادن به حرف امام را پس میدهند حافظ می گوید اگر آنان را که مقتدا و رهبر خود قبول کردی به حرفشان گوش کن بعد می گوید.

همه کارم زخودکامی به بد نامی کشید آخرنهان کی ماند آن رازی کز او سازن محفلها

و این بیت به دو آیه قرآنی اشاره دارد شاید به عالم زر باشد که خداوند فرمود ما امانت بر هر که عرضه نمودیم نپذیرفت مگر انسان که ظلوم و جهول بود امانت شاید اختیار باشد که انسان مخیر شد هر چه را خواست انتخاب کند یا اشاره به آیه مَنِ اتَخَذَ الههُ هو ئهُ باشد یعنی بعضی از انسانها هوای نفس خود را به جای خدای خود انتخاب کرده اند و هرچه دلشان بخواهد همان را انجام می دهند و این خود رأی بودن انسان را وادار می کند که گوش به حرف خدا و پیامبر ندهد و این راز را کجا می توان پنهان کرد که در محفل ها از آن سخن می گویند شاید اشاره به قرآن باشد که این مطلب در قرآن آمده و در تمام محافل از آن سخن می گویند.

حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظمتی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

ای حافظ اگر حضور خدا را می طلبی خدا همیشه حاضر و ناظر است تو بایداز او غفلت نکنی تو باید از حضور او غایب نشوی نباید خدا را فراموش کنی و دنیا تو را مشغول کند اگر او را می خواهی از تعلقات دنیا دل بکن. والسلام.


93/11/8::: 8:33 ع
نظر()